با چشمانی برافروخته چون چشم فرشتگان
به بستر تو باز خواهم گشت
و از میان سایه ها به تو خواهم رسید :
صدایی نخواهی شنید .
بر پوست تاریک ات ، بوسه های من
سردتر از مهتاب خواهد بود :
نوازش های ماری پیچنده به دور گوری گشوده .
هنگامی که سپیده سر زند
کسی را کنارت نخواهی یافت :
آن جا تمام روز خالی و سرد است .
دیگران با اشتیاق بر زندگی ات ، بر جوانی ات سایه می افکنند :
من جایم را به ترس می دهم .
:: بازدید از این مطلب : 738
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3